سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 24
بازدید کل: 1381637
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



شیعه ی تنوری

سه شنبه 87 تیر 18

بسیار پیش آمده است که در مجامع مختلف، وقتی صحبت از شیعه ی با آگاهی و معرفت و شیعه ی بدون آگاهی و شناخت داشته ام ماجرای زیر را نقل کرده ام. تمام حرف این است که اگر شیعه با همه ی ظرفیت به جایگاه امام و امامت معرفت نداشته باشد، هنگام امتحان و حضور، در جا می زند و وقتی که اعتقادش به نظام امامت از روی علم و آگاهی باشد و به مرحله ی باورمندانه ای رسیده باشد، دیگر دنبال چون و چرا و ... نمی گردد و تمام خیر را در اطاعت محض از امام می داند هر چند که به نتایج آن وقوف نداشته باشد.
روایت زیر را که ما نام حکایت شیعه ی تنوری بر آن می گذاریم با ترجمه از  مناقب ابن شهر آشوب جلد4 صفحه ی 237 و بحارالانوار جلد 47 صفحه ی 123 حدیث 172  و البته با اندکی تصرف در عبارت برایتان نقل می کنم .
فردی به نام مأمون رقی که گویا خود در این ماجرا حضور داشته است می گوید:
یکی از شیعیان خراسان به نام سهل خراسانی به حضور امام صادق رسید و به اعتراض گفت: با این که حق خلافت و رهبری از آن شماست، و با این که ــ فقط در خراسان ــ صد هزار شیعه ی طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟
امام صادق(ع) از کنیزشان حنیفه خواستند تنور را روشن کند و سپس با سهل به ادامه ی گفتگو پرداختند.  پس از مدتی که تنور داغ و سوزان شد امام به وی فرمود: برو داخل تنور بنشین.
سهل خراسانی عرض کرد: آقای من! مرا به آتش عذاب مکن.. از من بگذر که خدای از تو بگذرد.
امام دیگر چیزی نگفتند تا اینکه در همین شرایط، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد شد. امام به او فرمود: کفش هایت را کناری بگذارد و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین.
او بی درنگ داخل تنور داغ شد و در آن نشست. امام پس از مدتی که با آن خراسانی صحبت می فرمود و از اوضاع و احوال خراسان جوری سخن می گفت که گویا از خود سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف است، به وی فرمود: برخیز و داخل تنور را نگاه کن.
سهل برخاست، به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است.
آن گاه امام فرمود: در خراسان چند نفر (شیعه)  مثل این مرد دارید؟
سهل عرض کرد: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم این طوری نداریم.
فرمود: انا لا نخرج فی زمان لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت.
یعنی: ما تا وقتی پنج نفر همراه ـ واقعی ـ نداشته باشیم قیام  نمی کنیم... ما به زمان انجام تکلیف آگاه تریم.

 

به قول امروزی ها امروز نوشت: دوستانی که محبت می کنند کامنت می گذارند لطف کنند آدرس وبلاگشان را هم بنویسند که وقتی ما برای عرض ادب و بازدید می خواهیم خدمتشان برسیم این همه به درد سر نیفتیم .. تلاشی که گاهی به نتیجه هم نمی رسد.. سپاس یاران